عصر بمب‌های فرهنگی/حمله‌هایی که از بمباران هیروشیما هم خطرناک‌ترند

طبق مستندات، شدت فاجعه به اندازه‌ای بود که بیش از ۱۰۰هزار نفر بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیو اکتیو جان خود را از دست دادند اما امروزه دیگر خبری از این بمباران‌های اتمی نیست چرا که سلاحی مرگ‌بارتر پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است.

آژانس خبری کارآفرینان اقتصاد؛ حنان سالمی: بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی (به ترتیب ۶ و ۹ اوت ۱۹۴۵ به وقت ژاپن) دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفتند. در این دو عملیات، دو بمب اتمی به فاصله ۳ روز روی شهرهای هیروشیما و ناگاساکی انداخته شد که باعث ویرانی و کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید.

حدود ۲۲۰ هزار نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که شامل ۲۰ هزار نظامی ژاپنی و بقیه از شهروندان غیرنظامی بودند. طبق مستندات موجود، شدت این فاجعه به اندازه‌ای بود که بیش از ۱۰۰هزار نفر بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیو اکتیو جان خود را از دست دادند اما امروزه دیگر خبری از این بمباران‌های اتمی نیست چرا که سلاحی مرگ‌بارتر پا به عرصه‌ی وجود گذاشته است.

سلاحی به نام «فرهنگ» که توانست بار معنایی‌اش را به جایگاهی فراتر از تعریفش ببرد و امروزه از آن به عنوان کشنده‌ترین سلاح برای رقم زدن فاجعه‌های انسانی در سطح جهانی استفاده می‌کنند، سلاحی که باید با سلاحی هم‌جنس اما قوی‌تر از آن، به مصافش رفت یعنی «فرهنگ انقلاب اسلامی»، که در این گفت‌وگوی تحلیلی با دکتر سجاد صفار هرندی، رییس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی به تاریخچه و ماهیت و کنش‌های آن پرداخته‌ایم.


فارس: جبهه فرهنگی انقلاب از چه زمانی رقم خورد؟

صفار هرندی: انقلاب اسلامی از اساس، انقلابی با مایه و هویت فرهنگی بوده است و در زنجیره دلایل وقوع انقلاب، فرهنگ نقش برجسته و مهمی داشته و از این جهت در استمرار آن و ارزیابی مسیر طی شده‌ی انقلاب و نظام برآمده از انقلاب و در تعیین جهت حرکت آینده انقلاب، مسئله فرهنگ و مسئله فرهنگ اسلامی و ایرانی اهمیت ویژه و جدی‌ای دارد.

واقعیت این است که از تقریبا میتوان گفت دو سده‌ی قبل، دویست سال قبل، امواج تهاجم و به نحوی سیطره و استیلای تمدن مدرن بر اقصی نقاط جهان شروع شد و شدت پیدا کرد، ما نیز با این مسئله مواجه شدیم و کم‌ کم بخش‌هایی از جامعه‌ی ما در شعاع تحولات و تأثرات از آن فرهنگ، دچار نوعی از تغییر هویت، تغییر شکل، تغییر ایده و اندیشه شد؛ در واقع، در پناه قدرت غربی و در پناه قدرت سیاسی و اقتصادی و فن‌آورانه، فرهنگ غربی نیز حرکت و پیشروی میکرد و جوامع مختلفی را از جمله جامعه ما را از خودش متاثر کرد.

این مسئله در تاریخ معاصر ما و به خصوص بعد از دوره‌ی مشروطیت و به طور خاص بعد از حکومت سلسله‌ی پهلوی، شدت و حدت بیشتری پیدا کرد و بخش قابل توجهی از سیاست‌گذاری‌های حکومتی در نهادهای رسمی کشور در خدمت اینچنین فرایندی قرار گرفتند و این‌طور شد که در واقع دهه چهل و پنجاه، مسئله غرب‌زدگی و مسئله خودباختگی فرهنگی تبدیل به یک دغدغه جدی برای بخش‌های مختلف از جمله اهالی اندیشه و نظر و فرهنگ جامعه‌ی ما شد.

فارس: این خودباختگی فرهنگی یا به اصطلاح غرب‌زدگی مختص قشر خاصی از جامعه بود؟

صفار هرندی: با در واقع می‌توان گفت شدت و ضعفی، همه‌ی بخش‌های جامعه را در بر می‌گرفت؛ در بخش‌هایی شاید شدیدتر و پررنگ‌تر و در بخش‌های دیگری با شدت کمتری بود ولی در این دوره است که ما می‌بینیم از یک جهت در حرکت حضرت امام (ره) و در تلاش بعضی روحانیون آگاه و نواندیش از یک طرف و همچنین روشنفکران مسئولی مثل مرحوم شریعتی، مرحوم آل‌احمد و بسیاری از افراد دیگر، این دغدغه و این مسئله که چیستی ما، هویت ملی و دینی و مذهبی ما باید در برابر این سیطره فرهنگ غربی حفظ شود، پررنگ می‌شود.

انقلاب اسلامی از دل اینچنین دغدغه‌ای برخاست؛ حتما درست نیست بگوییم که تنها دغدغه و تنها مسئله‌ی نقش و اهمیت در انقلاب اسلامی این بود اما قطعا یکی از مهم‌ترین دغدغه‌هایی که در جریان و وقوع انقلاب نقش داشت و به لحاظ گفتمانی، انقلاب را تغذیه می‌کرد و شکل می‌داد مسئله «احیای هویت فرهنگی، بومی، اسلامی و ایرانی» بود و با پیروزی انقلاب، ماجرا ورق خورد و فصل جدیدی در تاریخ ما آغاز شد و جریان مقاومت فرهنگی در واقع توانست نحوی از استقرار را پیدا کند، نهادهایی را خلق کند و به اجرای روندهایی نیز برسد.


فارس: یعنی می‌توانیم بگوییم فرهنگ ایرانی در این دوره احیا شد؟

صفار هرندی: بله، یکی از نهادهایی که از دل اینچنین فضاهایی خلق شده، همین حوزه‌ی هنری است که من و شما در آن نشسته‌ایم و در حال گفت‌وگو هستیم؛ در واقع سنگری است برای اینکه هنر متعهد ملتزم به ارزش‌ها و فرهنگ ملی و مذهبی را حمایت کند و خلق کند.

اما به هر حال این مسئله و ماجرای تهاجم فرهنگی، ریشه‌دارتر از این بود که بگوییم صرفا با انقلاب، یک بار و برای همیشه به پایان برسد؛ این مسئله به انواع مختلف و در دوره‌ی پساانقلابی ادامه پیدا کرد و به خصوص هر چه جلوتر آمدیم با تحولات فن‌آورانه و تکنولوژیکی که پیدا شد، یعنی ظهور ماهواره، اینترنت و گسترش دسترسی‌های رسانه‌ای طبیعتا ماجرا شدت و جریان بیشتری هم پیدا کرد و این کشاکش بعد از انقلاب، ادامه داشت و دارد منتهی اتفاقی که افتاد و به خصوص در دهه‌ی هفتاد توسط خود رهبر معظم انقلاب هم سازماندهی و به یک می‌توان گفت هدایت شدن رسید، این بود که باید یک جبهه‌ی مشترکی از اهالی فرهنگ و هنر انقلاب شکل بگیرد، آن هم با نگاه و تلقی جبهه‌ای نسبت به این صحنه.

فارس: یعنی یک انقلاب و قیام فرهنگی و جهادی...

صفار هرندی: بله، هم جهادی وارد شوند و هم اینکه مانند یک جبهه که در آن تقسیم کار وجود دارد تقسیم وظایف کنند، یک رابطه‌ای و پیوندی بین افراد مختلف و شئون و نقش‌هایشان وجود بیاید، مانند جبهه که بعضی‌ها نقش دیده‌بانی را دارند، بعضی‌ها نقش طراحی راهبردی را دارند، بعضی‌ها خط‌شکن‌اند و بعضی‌ها نیروهای عملیاتی‌اند؛ خب این مسئله، مسئله‌ی مهم ما در طول سه دهه‌ی اخیر بوده است که فعالیت جبهه‌ای را بتوانیم با مقتضیات عرصه‌ی فرهنگ متناسب کنیم و براساس این مقتضیات بتوانیم عملیات فرهنگی داشته باشیم.

بخش اصلی آن توفیقاتی که داشتیم جایی بوده که فعالیت فرهنگی در چهارچوب همین نگاه جبهه‌ای اتفاق افتاده و به ثمر نشستن کارها و اقدام‌ها محصول همین نگاه بوده است.

فارس: یکی از این اقدام‌های به ثمر نشسته‌ی جبهه‌ی فرهنگی را نام می‌برید؟

صفار هرندی: اگر بخواهم مثالی از یکی از اقدام‌های ثمربخش و راه‌گشا در سه دهه‌ی اخیر داشته باشم، ماجرای اردوهای راهیان نور است که به تعبیر مقام معظم رهبری، یکی از فن‌آوری‌های فرهنگی نظام جمهوری اسلامی می‌باشد.

این اردو نمونه‌ی یک کاری است که با درک درستی از داشته‌های خودمان و از بستر و زمینه‌های تاریخی و فرهنگی نزدیک به خودمان یعنی تاریخ انقلاب و جنگ اتفاق افتاد؛ هرچند راهیان نور برای دوستان و هم‌میهنان خوزستانی ما اسباب زحمت و مهمان شدن ما غیرخوزستانی‌ها است اما از حیث تاثیرات فرهنگی، می‌توان از آن به عنوان یک نمونه‌ی موفق نام برد.

طبیعتا هر جای دیگری این نحوه‌ی عملکرد جبهه‌ای وجود داشته باشد انتظار می‌رود که همین دستاوردها و نتایج حاصل شود.

فارس: ولی با توجه به معضلاتی که در فضای مجازی جولان می‌دهد آیا شما همچنان معتقدید که این جبهه فرهنگی وجود دارد و با شدت در حال جنگ است؟

صفار هرندی: اگر جبهه‌ای در کار نبود که علی‌القاعده باید همه‌ی مواضع ما فتح شده و فرو ریخته بود؛ من معتقد به این هستم که ضعف‌ها، کمبودها، خلأها، ناکارآمدی‌ها و نابلدی‌ها وجود دارد؛ ما با عرصه‌های جدیدی مواجه هستیم که برای مقابله با آن‌ها چندان آماده نبودیم و نشده‌ایم و از حیث آموزش نیروهای انسانی و توانایی‌هایمان حتما مشکلات جدی وجود دارد اما در مقابل با حرکت‌های خوبی مواجهیم و تلاش‌های خوبی اتفاق افتاده است.

در همین بستر فضای مجازی، بخشی از نیروهای نسل جدیدتر انقلاب آزمون مشق شمشیرزدن در راه اسلام و انقلاب را دادند و خلاقیت‌هایی را در دفاع از انقلاب و گسترش ایده‌ی انقلاب از خودشان بروز دادند؛ ما در عین حالی که آسیب‌های این فضا را می‌بینیم باید این رویش‌ها، جریان‌ها و حرکت‌ها را نیز ببینیم اما قبول دارم که خلأها و نیازها آنقدر زیاد است که همیشه در نسبت با آن‌ها، کارهایی که صورت گرفته کم به نظر می‌رسد.


فارس: به رویش‌های انقلاب اشاره کردید، ما چه اقدامی می‌توانیم داشته باشیم تا در جبهه‌ی انقلاب، رویش‌هایی از جنس شهید آوینی‌ها و نادر طالب‌زاده‌ها را شاهد باشیم و این راه خاتمه پیدا نکند؟

صفار هرندی: امثال شهید آوینی و حاج نادر طالب‌زاده، شخصیت‌های خودساخته‌ای بودند، مثل همه‌ی شخصیت‌های بزرگ؛ ببینید شخصیت‌های بزرگ محصول جایی و تشکیلاتی یا سیستمی نیستند؛ شهید آوینی و حاج نادر طالب‌زاده آدم‌هایی بودند که در فضاها و عرصه‌هایی بالیدند و رشد کردند که به طور طبیعی آن‌ها را در جهتی خلاف انقلاب اسلامی سوق میداد؛ میدانید دیگر، دوره‌ی جوانی شهید آوینی در اتمسفر فضای هنری و دانشکده‌های هنری گذشت که اتفاقا جزو کانون‌های اصلی پمپاژ غرب‌زدگی در صحنه‌ی فرهنگی اجتماعی جامعه ایران بودند.

یا مرحوم طالب‌زاده متعلق به یک خانواده‌ی می‌توانیم بگوییم کمابیش بی‌نسبت با فرهنگ دینی و مذهبی جامعه بود و بخشی از دوره‌ی جوانی‌اش نیز دور از کشور و خارج از کشور زندگی کرده بود اما آن صاعقه‌ی انقلاب اسلامی به این دو بزرگوار زد و نور انقلاب اسلامی چشم‌هایشان را خیره کرد و از آن جایی که بودند آن‌ها را به سوی خود کشاند؛ می‌خواهم بگویم عظیمت این حقیقت انقلاب آنقدر بود و هست که چشم‌های آدم‌های دارای ضمیر پاک و حقیقت‌بین را به سمت خودش جذب و جلب می‌کند، مسئله‌ی اصلی این است که ما این نوع از جوشش‌ها و رویش‌ها را بشناسیم و فضا را برایشان فراهم کنیم و با تنگ‌نظری‌های خودمان آن‌ها را نرانیم، آنچنانی که درباره هر دوی این بزرگواران متاسفانه در دوره‌هایی چنین تنگ‌نظری‌هایی اتفاق افتاد.

ببینید براساس ملاک‌های ظاهری و با قضاوت‌های نابه‌جا، آدم‌ها را نباید از صحنه خارج نکنیم؛ یک خاطره‌ای هست از حضرت آقا که خودشان نیز نقل می‌کنند، البته بدون نام نقل می‌کنند و اخیرا شنیده‌ام که گویا این خاطره درباره‌ی مرحوم طالب‌زاده است؛ ایشان می‌گویند زمانی یک عده‌ای آمدند پیش من و گفتند آقا، فلان آدمی که شما از او حمایت می‌کنید این‌ها عکس‌های سوابقش می‌باشد؛ حضرت آقا چند عکسی را می‌بینند بعد می‌گویند با دیدن این عکس‌هایی که آوردید، ارادت من به آن آقا چند برابر شد! چون کسی که در این فضاها بوده و تجربه کرده و الآن اینجاست خیلی از مایی که به صورت تنظیمات کارخانه و از اول در فضای مذهبی و تدین به دنیا آمدیم قیمتی‌تر است.

فارس: آیا تعریف این فرهنگ انقلابی که به آن پرداخته‌اید با تعریف آکادمیک فرهنگ مغایر است؟ یا بهتر است اینطور بپرسم که در زمینه تعریف فرهنگ، میتوان از منظر جامعه‌شناختی به یک تعریف واحد و جهان‌شمول رسید؟

صفار هرندی: بحث تعریف فرهنگ از آن بحث‌هایی است که در بین اصحاب علوم انسانی و اجتماعی میتوان گفت به گونه‌ای تبدیل به تفنن و عرصه‌ی هنرنمایی شده است، یک کتابی سال‌های گذشته جمع‌آوری شد از تعاریفی که اهل علم از فرهنگ ارائه داده بودند، مجموعا دویست تعریف اما این بدین معنا نیست که تعاریف از اساس با هم متفاوت باشند اما به‌هرحال تفاوت‌های جدی‌ای نیز وجود دارد.

مسئله‌ی ما در حوزه‌ی فرهنگ و فرهنگ انقلاب بیش از آنکه دقت‌های مفهومی و تئوریک درباره‌ی تعریف فرهنگ باشد در جاهایی دیگر است، بنابراین من زیاد معتقد نیستم که نیاز ما و مسئله‌ی ما این باشد که بخواهیم تعریفمان را از مسئله‌ی فرهنگ صیقل بدهیم و مدام ریزه‌کاری‌هایش را اصلاح کنیم؛ اجمالا ما می‌بینیم که فرهنگ، روح جاری و ساری در تمام موقعیت‌های زندگی فردی و جمعی یک جامعه است؛ یعنی آن چیزی که از قلمرو عقاید و اندیشه‌های معتقدات بنیادی تا ارزش‌های اصلی، قواعد هنجاری، آداب و رسوم، زبان و نشانه‌ها و نمادها و هنرها و ادبیات و صنایع را شامل می‌شود، همه این موارد در دایره‌ی فرهنگ قرار می‌گیرند، به همین دلیل درک اجمالی از فرهنگ موجود است اما مسئله اصلی که به صورت مخصوص به آن تاکید دارم این است که فرایند اثرگذاری در فرهنگ نیازمند کاری ویژه است، چون ما می‌خواهیم کنش‌گری فرهنگی انقلابی داشته باشیم، چون می‌خواهیم کاری انجام دهیم.

فارس: صرفا با نگاهی در سطح ملی یا جهانی؟

صفار هرندی: هر دو؛ ملی، جهانی، منطقه‌ای، جهان اسلامی؛ فرایند اثرگذاری باید بررسی شود؛ یعنی چه چیزی به کار فرهنگی ما ضریب می‌دهد و این خیلی متوقف به اینکه تعاریفمان را درست کنیم نیست بلکه باید به سازوکارها و مکانیزم‌های اثرگذاری فرهنگی دست پیدا کنیم.

هدف و نتیجه‌ی کار فرهنگی میزان اثرگذاری آن است، یعنی بتواند ذهنیت، رفتار و هویت آدم‌ها را در جهت مثبت تغییر دهد، حالا نه لزوما تغییر دهد بلکه ممکن است حتی در موقعیت‌هایی نیز تثبیت کند، همان‌طور که در دعا می‌گوییم «ثبت قلبی علی دینک» پس یک جاهایی ممکن است تاثیر کار فرهنگی این باشد که آدم‌ها را در مسیر درست تثبیت کند یا از مسیر نادرست به درست بیاورد.

فارس: اما با توجه به گسترش شبکه‌های مجازی و دهکده جهانی شدن، ممکن است مسئله‌ای که برای ملت ما فرهنگ باشد در ملتی دیگر ضدفرهنگ محسوب شود و بالعکس؛ بیایید منصفانه به ماجرا نگاه کنیم، ممکن است مخاطب نوجوان ایرانی بخواهد از فرهنگ ملتی دیگر که ضدفرهنگ ماست به عنوان فرهنگ خودش نام ببرد، در این شرایط چه؟ چگونه میتوان با این معضل مواجه شد و مقابله کرد؟

صفار هرندی: ما هر اندازه غنای داشته‌هایمان را افزایش دهیم، هر اندازه سازوکار انتقال ارزش‌ها و معانیمان قدرتمندتر باشد، در متن تعلیم و تربیت و در زندگی اجتماعی و در سلول‌های خانواده_چون مهم‌ترین نهاد تربیتی و فرهنگی خانواده است_ هر اندازه در این محیط‌ها غنی‌تر، توانمندتر و کارآمدتر باشیم در مواجه با این صحنه‌ی جهانی، مصونیت بیشتری پیدا خواهیم کرد، جاذبه بیشتر می‌شود و هاضمه نیز قوی‌تر می‌شود.

فارس: هاضمه؟!

صفار هرندی: هاضمه بدین معناست که در مواجهه با هجمه‌هایی که از بیرون می‌آید این توان را داشته باشد که بتواند آن را بگیرد، از آنِ خودش کند، بخش‌های مفید را نگه دارد و بخش‌های مضر را دفع کند و دور بریزد؛ هاضمه‌ی فرهنگی قدرتمند و قوی داشتن چیزی است که نیاز ما می‌باشد و ساخت درونی فرهنگمان باید براساس مغز آن شکل بگیرد؛ اگر اینچنین باشد، هرچند که این عرصه‌ی تضمین و قطعیت نیست، بالاخره در مواجهات اینچنینی نمیتوان گفت شاهد فعل و انفعالاتی نخواهیم بود اما اگر ساخت درونی فرهنگمان قدرتمند باشد طبیعتا در مواجه با دیگران نیز می‌توانیم موجودیت فرهنگی خودمان را حفظ کنیم.

فارس: موضوع دیگری که شاهد آن هستیم این است که بعضی‌ها در تلاشند تا فرهنگ ایرانی را از فرهنگ اسلامی جدا کنند که در نتیجه یک نوع دو شعبه شدن فرهنگی را خواهیم داشت...

صفار هرندی: به نظر من این بحث، نسبتا دامنه‌دار و سابقه‌دار است و این صورت‌بندی و تقابلی که سعی شد بین ایرانیت و اسلامیت ایجاد شود حداقل صد سال سابقه دارد؛ ایدئولوژی‌ای ساخته شد، یک ایدئولوژیِ در واقع باستان‌گرایانه و با یک معنا حتی می‌توانیم بگوییم نژادپرستانه که بر عناصر فرهنگی خاصی به عنوان اصالت ایران دست می‌گذاشت و چیزهای دیگری از جمله اسلام را طرد و حذف می‌کرد.

جامعه‌ی ما طی یک فرایند با این ایدئولوژی مواجه شد و در انقلاب اسلامی به نحو معناداری از این دوگانه به اعتقاد من عبور کرد، یعنی آن تقابلی که بگوییم ما فقط باید مسلمان باشیم یا فقط ایرانی باشیم در فضای انقلاب اسلامی منتفی شد و به کنار رفت و با صورت‌بندی‌ای که بزرگانی مثل شهید مطهری از نسبت بین ایران و اسلام ارائه دادند ما در واقع الآن ایرانیت منهای اسلامیت یا اسلام منهای ایران نداریم.

الآن پوششی که خانم‌های محجبه ما مثل شما دارند نقطه‌ی اتصال و تماس اسلام با ایران است چرا که پوشش زنان مسلمان عرب دوره‌ی اول اسلامی اینچنین نبود و این، پوشش ایرانیان بود تا در واقع جنبه‌های مختلف فرهنگ مذهبی دیگر ما که عناصری از ایران در آن وجود دارد؛ از طرف دیگر نیز ایرانیت منهای اسلام، خیلی فقیر و ناچیز است و به جز مجموعه‌ای از اساطیر و ذهنیت‌هایی که معلوم نیست تا چه اندازه ساختگی یا واقعی است پشتوانه‌ای ندارد.

اگر ایرانیتی که بخواهیم از آن، حافظ را که قرآن ز بر می‌خواند با چارده روایت را حذف کنیم، اگر بخواهیم مولوی را که کل کتاب او اصول دین است را حذف کنیم و حتی اگر بخواهیم فردوسی را حذف کنیم _چون جان‌مایه‌ی کل ایده‌ی شاهنامه‌اش ولایت است و برخلاف آن تلقی که سطحی‌نگرها دارند نسبت بین فردوسی و اسلام و تشیع، نسبت بسیار وسیع و جدی‌ای است و فقط این نیست که فردوسی در مقدمه‌ی شاهنامه رسول اکرم (ص) و خاندانش را ستایش می‌کند بلکه کلیت شاهنامه و روح آن، جهان‌بینی ولایی است._ دیگر چیزی نمی‌مانَد.

فارس: پس عملا میتوان به این استنباط رسید که اسلامیت و ایرانیت هیچ تضادی با هم ندارند...

صفار هرندی: ایرانیت و اسلامیت در چند هزار سالی که از ورود اسلام به ایران می‌گذرد با هم تزاحم و تضادی نداشتند؛ یک جریان فکری جعلی در دوره‌ی قبل از مشروطیت توسط روشنفکرهای غرب‌گرای ایرانی ساخته شد که ایرانیت و اسلامیت در تقابل و تضاد با هم هستند، یک ایدئولوژی کاملا جعلی ساخته شد که حالا نقش مستشرقین در آن چه بود و تاریخ‌نگاری یهودی چه کرد بحث گسترده‌ای است، مثلا به هخامنشی‌ها ویژگی خاصی بخشیدند و کوروش را به عنوان پدر ملت ایران معرفی کردند و این در حالی بود که حتی با روایت قبلی تاریخ ایرانی هم‌خوانی نداشت.

می‌خواهم بگویم یک چیزی ساختند و آن را در تقابل با اسلام قرار دادند و گفتند بله، ما چنین و چنان بودیم، ما شکوه و عظمت بودیم و اسلام همه‌ی آن شکوه و عظمت را زائل کرد و از بین برد؛ غافل از اینکه اتفاقا براساس داده‌ها و گزارش‌های تاریخی روشن، واضح و بی‌غرض اگر بخواهیم دو‌ره‌ای را به عنوان دوره‌ی شکوه و عظمت ایران را از حیث تمدنی یاد کنیم حتما هیچ دوره‌ای شکوهمندتر از قرون سوم تا ششم و هفتم هجری یعنی دوره‌ی بعد از اسلام نیست؛ دوره‌ای که بوعلی‌ها، ابوریحان‌ها، سعدی‌ها، حافظ‌ها و فردوسی‌ها را داشتیم.

پس از اسلام در زمانه‌ای که اروپایی‌ها روستانشین بودند ما در آن قرون، شهری مانند نیشابور داشتیم که چند صد هزار نفر جمعیت داشت، جمعیت‌های عظیمی که در بعضی شهرهای خراسان بوده، در بعضی شهرهای همین عراق عرب و عجم بوده است؛ به لحاظ مجموع شاخصه‌های تمدنی، آن دوره، دوره‌ی شکوه و بزرگی ماست و می‌خواهم این را بگویم که این روایت تقابل اسلامیت و ایرانیت چقدر از نظر تاریخی جعلی و ساختگی است و مقلدانه نیز ساخته شده است.

فارس: به تقلید از چه کسانی؟

صفار هرندی: در واقع از روی دست روشنفکران غربی ساخته شد، زیرا آن‌ها برای اینکه مسیحیت را بکوبند دقیقا مانند قصه‌ی ما را داشتند و آمدند و گفتند که ما عظمت پیش از مسیحیت داشتیم یعنی دوره‌ی یونان و روم؛ اعتلای تمدنی اروپا و امثال این‌ها؛ در دوره‌ی رنسانس حمله به مسیحیت به این صورت بود؛ حالا در آنجا شاید این ادعا تا حدی محمل واقعی داشت یعنی آن شکوه تمدنی با مسیحیت وارد افول شد و قرون وسطی یک دوره رکود بوده اما درباره اسلام و ایران، این ایدئولوژی کاملا بیربط بود.

فارس: پس دلیل مطرح شدن مجدد این ایدئولوژی جعلی چیست؟

صفار هرندی: دلیل اینکه این بحث مجدد مطرح می‌شود این است که به واسطه ضعف‌ها و مشکلات واقعی که وجود دارد، به واسطه مسائلی که بر معیشت مردم، اشتغال و اقتصاد تاثیر گذاشته و با توجه به تبعیض‌ها و اشکالاتی که وجود دارد، بخش‌هایی از جامعه سعی می‌کند به مسائلی روی بیاورند که از خلال آن‌ها و از دل آن‌ها یک کنش اعتراضی را صورت‌بندی کنند.

اگر الآن هم این بحث‌ها_که به نظرم دوره‌ی آن‌ها گذشته و نخ‌نما و پوسیده شده است_ مجدد برای بخش‌هایی از جامعه جذابیت پیدا کرده است و به دنبال آن می‌روند باید ریشه‌اش را در آن مسائل و نارضایتی‌های حاصل از آن مسائل جست‌وجو کرد.


فارس: به عنوان خاتمه‌ی گفت‌وگو، چگونه می‌توان در عصر بمب‌های فرهنگی، مقاومت کرد؟ عصری که بمب‌هایش در قالب سینما و فیلم و کتاب و تولیدات شبکه‌های رسانه‌ای جامعه‌ی انسانی را جهت نابودی حداکثری نشانه رفته است.

صفار هرندی: یکی از نکاتی که در ذهن بسیاری از ما وجود دارد این است که در حوزه‌ی فرهنگ بیشتر بر آسیب‌ها متمرکز می‌شویم و از دستاوردها غافلیم اما باید برای ایجاد توازن، به نقاط روشن هم دقت کرد. مثلا در سینمای ما بحث فیلمِ در واقع عنکبوت نامقدس مطرح است و جامعه ما به واسطه اهانتی که به نظر می‌رسد طی این فیلم صورت گرفته ملتهب شده، منتهی جالب است که در همین روزها و در سینمای ایران و در تقابل به قول شما با این بمب‌های به اصطلاح فرهنگی، فیلمی ساخته شد و به روی پرده رفت که به نظر من یکی از بهترین تصویرها را از رابطه‌ی ما و جامعه‌ی ما، از پیوندی که بین ایران و حضرت رضا (ع) وجود دارد ارائه داد، فیلم بدون قرار قبلی.

ما باید بیشتر روی دستاوردهای جبهه‌ی فرهنگی تمرکز کنیم و بخشی از کار جبهه‌ای، پررنگ کردن این دستاوردهاست. خیلی وقت‌ها با تاکید بسیار، روی مشکلات و آسیب‌ها به آن‌ها دامن می‌زنیم. به نظر من، می‌توانیم به عنوان یک راهبرد این را در نظر بگیریم، راهبرد بیشتر دیدن و توجه کردن به نقطه قوت‌ها و دستاوردها در حوزه‌ی فرهنگ، نسبت به نقاط زخم و عفونت‌ها. حالا شما فیلم بدون قرار قبلی را دیده‌اید؟

انتهای پیام/م

دیدگاه خود را بیان کنید

0 دیدگاه